برای رسیدن به خدایان باستانی، مخلوقات تایتانی ابتدا باید خادمین وحشتناک آنان یعنی اربابان عنصری را شکست می دادند.بنابرین نگهبانان تصمیم گرفتند تا از هم جدا شوند و هر کدام با یک نوع از عنصری ها مبارزه کنند. نگهبانان را، ثوریم و هودیر با آل اکیر ارباب باد روبرو شدند وبا استفاده از استادیشان در قلمرو آسمان و طوفان توانستند او را در قلمرو مرتفع خودش شکست دهند. هرچند اربابان عنصری شکست خورده بودند اما آنان می دانستند با گذشت زمان آنان دوباره ظاهر خواهند گشت. اما را- خیلی زود راه حل را پیدا کرد و با احضار جادوگر با استعدادی به نام هلیا سطح عنصری (Elemental Plane) را خلق کرد تا اربابان عنصری و خادمینشان را زندانی کند. بعد از زندانی کردن راگناروس در فایرلندز(Firelands)، ترازین در دیپ هولم(Deepholm)، آل اکیر در اسکای وال(Skywall) و نپتولون در اعماق آبیسال ماو(Abyssal maw) را- دروازه های آن را مهر و موم کرد.
بعد از شکست خدایان باستانی، مخلوقات تایتانی تصمیم به ساخت دو دستگاه قدرتمند گرفتند که به بالغ شدن ازراث کمک کند. این دو دستگاه کوره ی اراده(Forge of Will) و کوره ی تکوین(Forge of Origination) نام گرفتند. را- تصمیم گرفت تا کوره ی دوم را در جنوب ازراث قرار دهد بنابرین به همراه موگوها(Mogu)،انوبیساتها(Anubisath) وتولویرها(Tol’vir) راهی جنوب شد، اما در بین راه او باقی مانده خدای باستانی یاشاآرج(Y’shaarj)، شامل قلب عظیمش که هنوز زنده بود را پیدا کرد. او تالار یاشاآرج(Vault of Y’shaarj) را ساخت و بقایایش را در آنجا مهر و موم کرد، سپس موگو ها را اختصاص داد تا از آن حفاظت کنند و در اطراف آن حضور داشته باشند. در نهایت را- به راه خود ادامه داد تا به مقصد خود رسید. اولدوم را ساخت وکوره ی تکوین را در آن نصب کرد. اولدوم مرکز عملیات مخلوقات تایتانی در جنوب کالیمدور شد،سپس را- تولویرها و تعدادی از انوبیساتها را برای ایجاد امنیت در آنجا گذاشت و این درحالی بود که خودش به سمت غرب رفت تا آهن کیراج(Ahn’qiraj) را به عنوان زندان خدای باستانی کثون (C’thun) بسازد. زمانی که را- این وظیفه اش را به پایان رساند، برای مدت طولانی مناطق جنوبی کالیمدور را نظارت میکرد.
تایتانها با ارتباط داشتن با دیدبانان بر ازراث و آنان نیز نطارت داشتند. مدتی بعد آمانتول از طریق را- قدرتش را به نوزدورمو سپرد و او را نگهبان زمان و مسیرهای زمانی کرد. ناگهان در یک روزی که نگهبان اعظم مشغول کارهایش درازراث بود، احساس کرد قدرت عظیمی همراه با خاطره هایی تکه تکه درش نفوذ می کند. معمایی شکل گرفت! را- پیامی برای پانتئون ارسال کرد که چه اتفاقی افتاده و چرا؟ اما او هیچوقت جوابی دریافت نکرد. بعد از مدتی طولانی را متوجه شد که پانتئون توسط سارگراس برادر خود به قتل رسیدند. را- مرگ پانتئون را پذیرفت و باقی مانده ی روح آمانتول را از خود استخراج کرد و آن را در دره ی شکوفه های ابدی پنهان کرد.وظایف حفاظت از سیاره را به عهده ی دیگر مخلوقات تایتانی سپرد تا کارشان را به تنهایی پیش ببرند، سپس غمگین و افسرده در دخمه ای به اعماق زمین رفت و تسلیم شد.
بعد از هزاران سال را- در زندانش همراه با شکنجه و نا امیدی در بدترین حالت روحی قرار گرفته بود. در آن شرایط او در مقابل قهرمانان ازراث قرار گرفت و آرزو کرد که تمام زندگی در ازراث نابود شود زیرا دیگر قابل نجات نیست اما بعد از شکستش توسط قهرمان بنظر آمد که اوامید و روشن بینی اش را بدست آورد. را- هیچ باور نمیکرد که فانیان بتوانند هم او و هم لی شن را شکست دهند و تمام تاریکی در ازراث را متوقف کنند. مکان واهداف فعلی را-دن نامشخص است.